کادوی مامانی
سلام.ما که رفته بودیم مشهد می خواستیم بریم سرزمین موج های ابی طلا اجازه نمی دادند ما ما نی هم گوشواره هامو در اورد. بعد که اومدیم دامغان.مامانی شبش می خواست گوشواره همو گوشم کنه ولی من نذاشتمش چون درد می اومد مامانی هم عصبانی شدو دیگه به گوشم نکرد فرداش پرستار پارسا دخترش مرضیه می خواست گوشم کنه. ولی من از دوباره جیغ زدم.بعد که اومدیم خونه بعد مامانی امد.من به مامانی گفتم گوشواره هام نمیره توی گوشم و دردم میاد چیکار کنم.ماما نی هم از قبل یواشکی برام خریده بود .بعد دختر همسایمون گرفت اونارو گوشم کرد یک کمم درد نیومد. این هم یک عکس از گوشواره ی جدیدم ماما نی دستت درد نکنه خیلی دوست دارم ...